حرفهای ناتمام..........

روزهای بهاری ما.......

  همیشه روزهای بهاری را دوست داشتم....هم به خاطر هواش و هم از موقعی که نی نی دار شدم به خاطر فرار از سرماخوردگی بچه ها.....هم واسه بلند شدن روزها و هم به خاطر بیرون رفتن هاش.... این روزها که هنوز تا تصویب شدن تعطیلی ٥ شنبه ما کارمندها مسافت زیادی مونده مجبورم پریسا را به خاطر تعطیلی مهد سر کار بیارم ...اون هم از شیطونی هاش دست بردار نیست...البته یه روزهایی هم میبرمش بیرون محوطه تا حلزون ها و قاصدک ها و گل ها و سیب های روی درختها و هزار تا قشنگی دیگه از طبیعت بهاری را ببینه... ولی وقتی توی کتابخانه است حسابی همه جا را به هم میریزه! این هم یه نمونه از سواریهاش روی تراک کتابها! عصر که میشه معمولا" میریم بیرون ....این دفعه با خا...
5 خرداد 1392
1